آسيب پذيري دانش آموزان گلخانه اي

نويسنده:منيژه اسماعيلي
صنعتي شدن و شهرنشيني، ساختار خانواده را دچار تحول كرده و نيازها و انتظارهاي جديدي به وجود آورده است و بزرگترين مشكل انسانها، فقر ارتباط و ناهماهنگي ميان والدين و فرزندان و همچنين ميان فرزندان و والدين و دانش آموزان و مربيان آنهاست.
امروزه خانواده به تنهايي منتقل كننده ميراث فرهنگي نيست، بلكه جامعه از طريق مدرسه و رسانه ها اين نقش را به طور ظريف، عميق و همه جانبه ايفا مي كند.
به طور معمول دوره نوجواني - دوازده تا هجده سالگي - به دو مرحله تقسيم مي شود؛ مرحله اول با آغاز نوجواني از دوازده تا پانزده سالگي و مرحله دوم يا پايان نوجواني از پانزده تا هجده سالگي است.
دوره آموزش راهنمايي تحصيلي مقارن با مرحله اول نوجواني و دوره دبيرستان با مرحله دوم نوجواني همزمان است.
در فرايند تعليم و تربيت و رشد يكي از اثر بخش ترين روشها، برقراري رابطه انساني با نوجوان و حفظ و تأمين عزت نفس و احساس خود ارزشمندي نوجوان است.
نوجوان در اين دوره به ارزيابي و بازنگري روابطش با معلمان و والدين مي پردازد و ممكن است در نتيجه ارزيابي نوجوان از معلمان و والدين خودكه زماني قهرمان او محسوب مي شده اند، اكنون منفي و نامطلوب باشد.
هدف اصلي از تعليم و تربيت آموزش و پرورش اصل آماده سازي نوجوان براي زندگي در دنياي واقعي است و اين هدف در تمام سطوح چه رسمي و چه غير رسمي، چه مدرسه و چه جامعه و يا خانه، مهم است. براي رسيدن به اين اصل بايد نوجوانان را با واقعيتهاي تاريخي، اجتماعي، اقتصادي و خانوادگي آشنا كنيد و آموزش به او بدهيد كه براي زيستن در اين دنيا آماده شود.
آموختن براي زيستن، بايد هدفي باشد كه تمامي اهداف معلمان و مربيان حول آن بچرخد وقتي نوجوان از آموزگار خود دليل مي خواهد، بايد در اين شرايط با او صميمانه و مستدل صحبت كرد.
بايد به نوجوان برنامه ريزي، بودجه بندي و اولويتها را شناساند، نوجوان بايد ياد بگيرد كه صبر كند، موانع را بشناسد، با ناملايمات و مشكلات دسته و پنجه نرم كند و ياد بگيرد كه چگونه با وضع موجود كنار بيايد.
او بايد در دنياي واقعي و شرايط طبيعي آموزش ببيند و تربيت شود. دراين باره جمله معروفي است كه مي گويد: گلهايي كه در گلخانه پرورش مي يابند، زود پرپر مي شوند و زماني كه دانش آموز در يك محيط گلخانه اي تحصيل مي كند و تربيت مي شود، ميزان آسيب پذيري او بالا مي رود و از واقعيتهاي جامعه دور مي شود.
اصل الگوپذيري و همانند سازي بي شك از مهمترين و اثر بخش ترين روشهاي يادگيري و اجتماعي شدن نوجوان به شمار مي رود. نوجوان از طريق همانند سازي با معلمان و اوليا و افراد جامعه ياد مي گيرد كه چگونه رفتار كند. شايان ذكر است، يكي از علل ناهنجاري اجتماعي و بزهكاري، الگوبرداري نادرست است، زيرا فرايند الگو برداري نوجوان به طريق نامطلوبي صورت مي گيرد.
معلمان موفق مي توانند الگوهاي شايسته اي براي نوجوانان باشند و نوجوانان هر چه را از جامعه كسب كنند، دوباره به جامعه تحويل خواهند داد و به قول مولوي:
معلماني كه دانش آموزان خود را سرزنش و تحقير مي كنند، در چنين شرايطي دانش آموز را دچار تعارض و كشاكش رواني مي كنند كه اين هسته اضطراب در درون نوجوان شكل مي گيرد و بعدها به صورت ناهنجاريهاي رفتاري بروز مي كند.
تحقير، سرزنش، مقايسه كردن، داشتن انتظارات نابجا در محيط مدرسه و خانه موجب ناامني دروني يا آشفتگي عاطفي نوجوان مي شود.
اين وضعيت تعادل رواني نوجوان را مختل مي سازد و او براي دستيابي مجدد به تعادل حياتي - رواني به رفتارهايي از قبيل لجبازي، پرخاشگري، اعتياد، ناخن جويدن و غيره متوسل مي شود.
هنگامي كه معلمان و اوليا با نوجوان رو به رو مي شوند بايد با او برخورد مثبت داشته باشند و به دنبال نكات مثبت او باشند و تواناييهاي او را مد نظر داشته باشند و هنگام رويارويي با يك مشكل يا مسأله رفتاري، همواره اين نكته را در نظر داشته باشيد كه مسأله در يك طرف و شيوه برخورد با مسأله در طرف ديگر قرار دارد.
يك آموزگار موفق مي تواند از ارتباط كلامي و عاطفي استفاده كند و دانش آموزان را وادار به درس خواندن كند، بدون هيچ گونه تنشي و براي رفع مشكلات راه حلهاي متفاوتي عرضه نمايد و بديهي است هر شيوه برخورد، پيامدهاي متفاوتي را به دنبال خواهد داشت.